دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست، آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست. در من طلوع آبی آن چشم روشن، یاد آور صبح خیال انگیز دریاست. گل کرده باغی از ستا ...
ای زیبا ی من، همه رؤیاهایم را نیلوفری کرده ای و همه خیال هایم را به بوی عشق آغشته ای، همه جا گرمای خانه و جان و جهان است حضورت. همه جا می بینمت! به در ...
با تو بودن خوب است و کلام تو مثل بوی گل، در تاریکی است، مثل بوی گل در تاریکی وسوسه انگیز است. بوی پیراهن تو مثل بوی دریا نمناک است، مثل باد خنک تابستا ...
وقتی تو نیستی، شادی کلام نامفهومی ست و "دوستت می دارم" رازی ست که در میان حنجره ام دق می کند و من چگونه بی تو نگیرد دلم، اینجا که ساعت و آیی ...
محبوب من! بعد از تو گیجم، بی قرارم، خالی ام، منگم، بر داربستی از «چه خواهد شد» و «چه خواهم کرد» آونگم. سازی غریبم من که در هر پرده ام، هر زخمه بنوازد، ...
در نگاه ات همه ی مهربانی هاست: قاصدی که زندگی را خبر می دهد. و در سکوت ات همه ی صداها: فریادی که بودن را تجربه می کند. کیستی که من این گونه به اعتماد ...
خوشبختی من در بودن باتو است و روز رسیدن به تو تقدیر خوشبختی من است. تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی. زیباترین ...
در ثانیههای بودنت میمانم. در فصل شکست خوردنت میمانم. یک سال نه، ده سال چه فرقی دارد. تا لحظه دل سپردنت میمانم و دوستت دارم. همسر با وفایم من برای ...
مهتاب برف زیبا و سفید را به آرامی نوازش میکند و شبی رویایی و افسونگر را نوید میدهد. در آن شب آرام و سفید، فقط عشق است که جریان دارد و لبهای عاشق و م ...
از شبنم عشق خاکِ آدم گِل شد، صد فتنه و شور در جهان حاصل شد. سر نشتر عشق بر رگ روح زدند، یک قطره فروچکید و نامش دل شد. عشق تنها به چشمان یکدیگر خیره ش ...
زندگی سخت نیست، زندگی تلخ نیست. زندگی همچون نت های موسیقی بالا و پایین دارد. گاهی آرام و دلنواز، گاهی سخت و خشن، گاهی شاد و رقص آور، گاهی پر از غم. زن ...
حضورت، بهشتیست که گریز از جهنم را توجیه میکند، دریایی که مرا در خود غرق میکند تا از همهی گناهان و دروغ شسته شوم. خاتون من، حتی اگر هزار سال عاشق ت ...
میان خورشید های همیشه، زیبائی تو لنگری ست. خورشیدی که از سپیده دم همه ستارگان بی نیازم می کند.نگاهت، شکست ستمگری ست. نگاهی که عریانی روح مرا از مهر، ج ...
همواره عشق بی خبر از راه می رسد، چونان مسافری که به ناگاه می رسد. وا می نهم به اشک و به مژگان تدارکش، چون وقت آب و جاروی این راه می رسد. هنگام وصل ماس ...