تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم. تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو، به سان قایق، سرگشته، روی گردابم! تو در کدام ...
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت، بگو از من به دلدارم تو را من دوست میدارم. ولی افسوس و صد افسوس، ز ابر تیره برقی جست که قاصد را میان ره بسوزانید ...
هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب، به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب. در این پیاله ندانم چه ریختی پیداست، که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب. فرش ...
هر روز می پرسی که : آیا دوستم داری؟ من جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم، تو در نگاه من چه می خوانی نمی دانم، اما به جای من تو پاسخ می دهی: آری، ما هر دو ...
دستَت را به من بده، دستهایِ تو با من آشناست، ای دیریافته با تو سخن میگویم، به سانِ ابر که با توفان، به سانِ علف که با صحرا، به سانِ باران که با دریا ...
میان خورشید های همیشه، زیبائی تو لنگری ست. خورشیدی که از سپیده دم همه ستارگان بی نیازم می کند.نگاهت، شکست ستمگری ست. نگاهی که عریانی روح مرا از مهر، ج ...
عشق آسمانی ی من با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاک می گذارم و خداوند را شکر می کنم که ما را با یکدیگر آشنا کرد. آرزو می کنم در ل ...
زندگی سخت نیست، زندگی تلخ نیست. زندگی همچون نت های موسیقی بالا و پایین دارد. گاهی آرام و دلنواز، گاهی سخت و خشن، گاهی شاد و رقص آور، گاهی پر از غم. زن ...