زندگی سخت نیست، زندگی تلخ نیست. زندگی همچون نت های موسیقی بالا و پایین دارد. گاهی آرام و دلنواز، گاهی سخت و خشن، گاهی شاد و رقص آور، گاهی پر از غم. زن ...
با قلبی سرشار از شادی و شور خوشبوترین و لطیف ترین گلهای هستی را، همراه با خوش آهنگترین ترانه گیتی، به مناسبت مراسم عروسی مان تقدیم می کنم. بزرگترین جر ...
لبانت به ظرافت شعر، شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند که جاندار غار نشین از آن سود می جوید تا به صورت انسان درآید. و گونه هایت با دو شیا ...
دستَت را به من بده، دستهایِ تو با من آشناست، ای دیریافته با تو سخن میگویم، به سانِ ابر که با توفان، به سانِ علف که با صحرا، به سانِ باران که با دریا ...
مهتاب برف زیبا و سفید را به آرامی نوازش میکند و شبی رویایی و افسونگر را نوید میدهد. در آن شب آرام و سفید، فقط عشق است که جریان دارد و لبهای عاشق و م ...
در ثانیههای بودنت میمانم. در فصل شکست خوردنت میمانم. یک سال نه، ده سال چه فرقی دارد. تا لحظه دل سپردنت میمانم و دوستت دارم. همسر با وفایم من برای ...
خوشبختی من در بودن باتو است و روز رسیدن به تو تقدیر خوشبختی من است. تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی. زیباترین ...
همواره عشق بی خبر از راه می رسد، چونان مسافری که به ناگاه می رسد. وا می نهم به اشک و به مژگان تدارکش، چون وقت آب و جاروی این راه می رسد. هنگام وصل ماس ...
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟ که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت. به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه، هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت. تهی است ...
محبوب من! بعد از تو گیجم، بی قرارم، خالی ام، منگم، بر داربستی از «چه خواهد شد» و «چه خواهم کرد» آونگم. سازی غریبم من که در هر پرده ام، هر زخمه بنوازد، ...
وقتی تو نیستی، شادی کلام نامفهومی ست و "دوستت می دارم" رازی ست که در میان حنجره ام دق می کند و من چگونه بی تو نگیرد دلم، اینجا که ساعت و آیی ...
با تو بودن خوب است، تو ظریفی مثل گلدوزی یک دختر عاشق که دل انگیزترین گلها را روی روبالشی عاشق خود میدوزد. کنون رؤیای ما باغی است، بن هر جاده اش میعادگ ...
بودنت، زندگی را معنا می کند. لازم نیست کاری انجام دهی ای سرو روان من. همین که راه می روی، ساز می زنی، می گویی، می شنوی، می خندی، همین که دگمه هام را ب ...
وقتی که میرفتی، بهار بود. تابستان که نیامدی؛ پاییز شد؛ پاییز که برنگشتی، پاییز ماند. زمستان که نیایی، پاییز میماند. تو را به دل پاییزی ات ، فصلها را ...
سکوت آب می تواند خشکی باشد و فریاد عطش؛ سکوت گندم می تواند گرسنه گی باشد و غریو پیروزمند قحط سالی؛ هم چنان که سکوت آفتاب، ظلمات است. اما “سکوت آدمی” ف ...
در این شبانگاهان یاس و ناامیدی به دنبال کورسوی زیبایی از روشنایی میگردم. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است ، تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی ...
کلبه ای به دور از هیاهوهای شهر پر رفت و آمد با حضور عزیز ترین فرد زندگی ی آدمی بلاشک برابری می کند با بلندترین آسمان خراش هایی که در آن عشقی موجود نیس ...
برای زیستن دو قلب لازم است، قلبی که دوست بدارد ، قلبی که دوستش بدارند، قلبی که هدیه کند، قلبی که بپذیرد، قلبی که بگوید، قلبی که جواب بگوید، قلبی برای ...
درخت با جنگل سخن میگوید، علف با صحرا، ستاره با کهکشان، و من با تو سخن میگویم، نامت را به من بگو، دستت را به من بده، حرفت را به من بگو، قلبت را به من ب ...
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی و مهربانی با زیبایی یکسان شود، روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم و من آن روز را انتظار می کشم، حتی روز ...
حضورت، بهشتیست که گریز از جهنم را توجیه میکند، دریایی که مرا در خود غرق میکند تا از همهی گناهان و دروغ شسته شوم. خاتون من، حتی اگر هزار سال عاشق ت ...
روزی ما دوباره کبو ترهای مان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت، روزی که کمترین سرود، بوسه است ! نه در خیال، که رویاروی میبینم، سا ...
ای زیبا ی من، همه رؤیاهایم را نیلوفری کرده ای و همه خیال هایم را به بوی عشق آغشته ای، همه جا گرمای خانه و جان و جهان است حضورت. همه جا می بینمت! به در ...