گل آف > گل > دسته گل

در نگاه ات همه ی مهربانی هاست: قاصدی که زندگی را خبر می دهد. و در سکوت ات همه ی صداها: فریادی که بودن را تجربه می کند. کیستی که من این گونه به اعتماد ...

گر لب ها دروغ می گویند، از دست های تو راستی هویداست و من از دست های توست که سخن می گویم. به تو سلام می کنم کنار تو می نشینم و در خلوت تو شهر بزرگ من ب ...

می دانی از وقتی چشمم در چشم ت افتاده همه جا بوی بهشت میدهد؟ همه جا شگفت انگیز شده است و بوی رازقی و اقاقی گرفته هوایی که در آن نفس میکشم. که هر دم و ب ...

گر لب ها دروغ می گویند، از دست های تو راستی هویداست و من از دست های توست که سخن می گویم. به تو سلام می کنم کنار تو می نشینم و در خلوت تو شهر بزرگ من ب ...

بودنت، زندگی را معنا می کند. لازم نیست کاری انجام دهی ای سرو روان من. همین که راه می روی، ساز می زنی، می گویی، می شنوی، می خندی، همین که دگمه هام را ب ...

وقتی که می‌رفتی، بهار بود. تابستان که نیامدی؛ پاییز شد؛ پاییز که برنگشتی، پاییز ماند. زمستان که نیایی، پاییز می‌ماند. تو را به دل پاییزی ات ، فصلها را ...

اینجا و اکنون، در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام برای دیدن روی یار دیرینه به هنگامه ی اکنون و حالا. حال این دقایق من و تو میبایست تغییر کند تا به سوی ...

سکوت آب می تواند خشکی باشد و فریاد عطش؛ سکوت گندم می تواند گرسنه گی باشد و غریو پیروزمند قحط سالی؛ هم چنان که سکوت آفتاب، ظلمات است. اما “سکوت آدمی” ف ...

روزی ما دوباره کبو ترهای مان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت، روزی که کمترین سرود، بوسه است ! نه در خیال، که رویاروی می‌بینم، سا ...

مرگ آن دم که فرا میرسد، غمی جانکاه به عمق جان مینشیند و انسان به هر سوی می نگرد در جستجوی عزیز از دست رفته اش. در خود میگرید و در دل میگوید: به جست و ...

مرگ آن دم که فرا میرسد، غمی جانکاه به عمق جان مینشیند و انسان به هر سوی می نگرد در جستجوی عزیز از دست رفته اش. در خود میگرید و در دل میگوید: به جست و ...

روزی ما دوباره کبو ترهای مان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت، روزی که کمترین سرود، بوسه است ! نه در خیال، که رویاروی می‌بینم، سا ...