به یاد خواهی آورد روزی پرنده ای را خیس از عشق، یا رایحه ای شیرین را و بازی رودخانه ای که قطره قطره با دستان تو عشق بازی می کند. به یاد خواهی آورد دسته ...
حقیقت دارد، تو را دوست دارم! در این باران میخواستم تو در انتهای خیابان نشسته باشی. من عبور کنم، سلام کنم. لبخند تو را در باران میخواستم، میخواهم. ت ...
مرهم زخم های کهنه ام کنج لبان توست ! بوسه نمیخواهم، چیزی بگو. به تو دستمیسایم و جهان را درمییابم، به تو میاندیشم و زمان را لمسمیکنم، معلق و بیا ...
وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد، هیچ فاصله ای دور نیست، هیچ زمانی زیاد نیست و هیچ عشق دیگری نمی تواند آن دو را از هم دور کند. محکم ترین برهان عشق، اعتماد ...
با قلبی سرشار از شادی و شور خوشبوترین و لطیف ترین گلهای هستی را، همراه با خوش آهنگترین ترانه گیتی، به مناسبت مراسم عروسی مان تقدیم می کنم. بزرگترین جر ...
حرف های زیادی بلد نیستم، من تنها چشمان تو را دیدم و گوشه ای از لبخندت که حرف هایم را دزدید، از عشق چیزی نمی دانم اما دوستت دارم کودکانه تر از آنچه فکر ...
من و تو یعنی ما! یعنی یک عهد، ماندن کنار هم تا آخرین نفسهایمان، من و تو یعنی همسفر! سفر بی پایان زندگی! من و تو یعنی هم نفس! زنده ماندن برای عطر نفسها ...
قدمهای من ناتوان در برف این دو و سه قدم، را باید بروم تا به تو برسم. خفته بودم که از کوچه صدایم کردی، مانده بودم در خانه بمانم یا به کوچه بیایم. نیست ...
به بخت اگر باور داشته باشیم هم امروز یا هم امشب، آرامش فرا میرسد؛ تو را و مرا. از این دم اگر لذت بریم، زندگیمان در دستهای ماست و ما تنها بار مسئولی ...
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت، بگو از من به دلدارم تو را من دوست میدارم. ولی افسوس و صد افسوس، ز ابر تیره برقی جست که قاصد را میان ره بسوزانید ...
ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم، غصه معنایی نداره تا تو میخندی برایم. پیش تو از یاد بردم روزهای سختی ام را، عشق مدیون تو هستم لحظه ی خوشبختی ام را. ...
عشق، عشق میآفریند؛ عشق، زندگی میبخشد؛ زندگی، رنج به همراه دارد؛ رنج، دلشوره میآفریند؛ دلشوره، جرات میبخشد؛ جرات، اعتماد به همراه دارد؛ اعتماد، ا ...
در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است. داستانی، راهی، بیراهه ئی. طرح افکندن این راز، راز من و راز تو، راز زندگی، پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است. بسیار وقت ها ...
بوی تن ات مرا برمیگرداند به دوران پیش از خودم، پیش از آن که باشم. مگر پیش از تو سیب هم وجود داشت؟ به انگشت هایت بگو لب های مرا ببوسند. به انگشت هایت ...
ابرهای خزانی، در ذهن و روح من! ابرهای خزانی سنگین و پر سایه! خاطر، در آرامش است. اندیشۀ آدمیان را باز نتوان خواند، و مقاصد آدمیان را به چشم نتوان دید. ...
فسرده در دل بهاری گرم، در محیطی یخزده، کلماتی خالی از عشق، نوازشی سرد. فسرده در دل تابستانی داغ، در تکراری غمانگیز، بیعلاقگی، دلسردی مرگ زا. فسرده ...
من و تو یعنی ما! یعنی یک عهد، ماندن کنار هم تا آخرین نفسهایمان، من و تو یعنی همسفر! سفر بی پایان زندگی! من و تو یعنی هم نفس! زنده ماندن برای عطر نفسها ...
«دوستت دارم» را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام! این گل سرخ من است. دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه دشمن، که فشانی بر دوست، راز خ ...
هر روز می پرسی که : آیا دوستم داری؟ من جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم، تو در نگاه من چه می خوانی نمی دانم، اما به جای من تو پاسخ می دهی: آری، ما هر دو ...
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب، بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب. تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه، چه آتشها که در این ...
برای تو عشقم! برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست، برای تویی که قلبم منزلگه عشق توست، برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست، برای تویی که تما ...
ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم، غصه معنایی نداره تا تو میخندی برایم. پیش تو از یاد بردم روزهای سختی ام را، عشق مدیون تو هستم لحظه ی خوشبختی ام را. ...
از دورترین فاصله ها به هم رسیدیم و تا اوج بودن با همیم، بهای عشق چیست به جز عشق، به هم رسیدن یعنی آغاز، با هم ماندن یعنی زندگی، زندگی با عشق یعنی کامی ...
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق، که نامی خوشتر از اینت ندانم. وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری، به غیر از زهر شیرینت نخوانم. تو زهری، زهر گرم سینهسوزی ...
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو، باشد که خستگی بشود شرمسار تو. در دفتر همیشه ی من ثبت می شود، این لحظه ها عزیزترین یادگار تو. تا دست هیچ کس نرسد تا اب ...
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت، بگو از من به دلدارم تو را من دوست میدارم. ولی افسوس و صد افسوس، ز ابر تیره برقی جست که قاصد را میان ره بسوزانید ...