لبانت به ظرافت شعر، شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند که جاندار غار نشین از آن سود می جوید تا به صورت انسان درآید. و گونه هایت با دو شیا ...
با قلبی سرشار از شادی و شور خوشبوترین و لطیف ترین گلهای هستی را، همراه با خوش آهنگترین ترانه گیتی، به مناسبت مراسم عروسی مان تقدیم می کنم. بزرگترین جر ...
درود بر دست های تو باد آنگاه که پر می کشند به سوی من، که سپیدی شان آوازم و بوسه هاشان حیات من است. پاهایت رودی از تداوم، چونان رقاصه ای که با جاروبی م ...
چه کسی چنان که ما عاشقیم، عاشق تواند بود؟ بگذار بوسه ها مان یک به یک جاری شوند تا گلی بی معنا مفهومی دوباره یابد. بگذار عشقی را عاشق باشیم که شمایل اش ...
اینجا و اکنون، در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام برای دیدن روی یار دیرینه به هنگامه ی اکنون و حالا. حال این دقایق من و تو میبایست تغییر کند تا به سوی ...
کلبه ای به دور از هیاهوهای شهر پر رفت و آمد با حضور عزیز ترین فرد زندگی ی آدمی بلاشک برابری می کند با بلندترین آسمان خراش هایی که در آن عشقی موجود نیس ...
برای زیستن دو قلب لازم است، قلبی که دوست بدارد ، قلبی که دوستش بدارند، قلبی که هدیه کند، قلبی که بپذیرد، قلبی که بگوید، قلبی که جواب بگوید، قلبی برای ...
درخت با جنگل سخن میگوید، علف با صحرا، ستاره با کهکشان، و من با تو سخن میگویم، نامت را به من بگو، دستت را به من بده، حرفت را به من بگو، قلبت را به من ب ...
احساسمیکنم، در هر کنار و گوشه ی این شورهزارِ یاس، چندین هزار جنگلِ شاداب ناگهان، میروید از زمین، آه ای یقین گمشده ، ای ماهی گریز، در برکههای آی ...
پیش از آنکه آخرین نفس را برآرم، پیش از آنکه پرده فرو افتد، پیش از پژمردن آخرین گل، برآنم که زندگی کنم، بر آنم که عشق بورزم، برآنم که باشم . در این جها ...
گل لاله ، گل عاشق ، گل نازک تر از پونه. گل شب بو ، گل نازم ، گل خوش بوی این خونه.فقط یک ذره شو از عشق تا من دنیا بشم ، دنیا. فقط یک قطره از احساس که م ...
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی و مهربانی با زیبایی یکسان شود، روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم و من آن روز را انتظار می کشم، حتی روز ...
حضورت، بهشتیست که گریز از جهنم را توجیه میکند، دریایی که مرا در خود غرق میکند تا از همهی گناهان و دروغ شسته شوم. خاتون من، حتی اگر هزار سال عاشق ت ...
مرهم زخم های کهنه ام کنج لبان توست ! بوسه نمیخواهم، چیزی بگو. به تو دستمیسایم و جهان را درمییابم، به تو میاندیشم و زمان را لمس میکنم، معلق و بی ...
روزی ما دوباره کبو ترهای مان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت، روزی که کمترین سرود، بوسه است ! نه در خیال، که رویاروی میبینم، سا ...
می دانی از وقتی چشمم در چشم ت افتاده همه جا بوی بهشت میدهد؟ همه جا شگفت انگیز شده است و بوی رازقی و اقاقی گرفته هوایی که در آن نفس میکشم. که هر دم و ب ...
هیچ کس به اندازه ی من خدا را دوست ندارد، هیچ کس به اندازه ی تو مرا دوست ندارد، و هیچ کس به اندازه ی خدا تو را دوست ندارد. میبینی؟ میبینی در چه چرخه ای ...
گر لب ها دروغ می گویند، از دست های تو راستی هویداست و من از دست های توست که سخن می گویم. به تو سلام می کنم کنار تو می نشینم و در خلوت تو شهر بزرگ من ب ...