تعداد  ۲۸  جستجو در  ۰.۰۶  ثانیه برای   آبی  

عشق آسمانی ی من با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاک می گذارم و خداوند را شکر می کنم که ما را با یکدیگر آشنا کرد. آرزو می کنم در ل ...

در این شبانگاهان یاس و ناامیدی به دنبال کورسوی زیبایی از روشنایی میگردم. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است ، تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی ...

احساس‌می‌کنم، در هر کنار و گوشه‌ ی این شوره‌زارِ یاس، چندین هزار جنگلِ شاداب ناگهان، می‌روید از زمین، آه ای یقین گم‌شده ، ای ماهی گریز، در برکه‌های آی ...

در ثانیه‌های بودنت می‌مانم. در فصل شکست خوردنت می‌مانم. یک سال نه، ده سال چه فرقی دارد. تا لحظه دل سپردنت می‌مانم و دوستت دارم. همسر با وفایم من برای ...

از شبنم عشق خاکِ آدم گِل شد، صد فتنه و شور در جهان حاصل شد. سر نشتر عشق بر رگ روح زدند، یک‌ قطره فروچکید و نامش دل شد. عشق تنها به چشمان یکدیگر خیره ش ...

چنان گرفته تو را بازوان پیچکی ام که گویی از تو جدا نه که با تو من یکی ام. نه آشنایی ام امروزی است با تو همین، که می شناسمت از خوابهای کودکی ام. عروس و ...

خوشبختی من در بودن باتو است و روز رسیدن به تو تقدیر خوشبختی من است. تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی. زیباترین ...

از شبنم عشق خاکِ آدم گِل شد، صد فتنه و شور در جهان حاصل شد. سر نشتر عشق بر رگ روح زدند، یک‌ قطره فروچکید و نامش دل شد. عشق تنها به چشمان یکدیگر خیره ش ...

ای دختر دریا! ای خواهر پونه کوهی! ای شناگر! ای تنت پاک تر از آب چشمه ها، ای پرنده!ای که خونت سرخ تر از سرخ،با تو زمین به بر می نشیند، با هر نفست چشم ه ...

چه احساس زیبایی است! وقتی تو را شباهنگام میان بازوان ام حس می کنم ای عشق من، و این چنین سردرگمی ام را به سان توری درهم پیچیده از هم باز می کنم، قلبت م ...

در حالی که درب را به روی روز می بندیم عشق من از میان تاریکی با من عبور کن. چشمانم را در آسمانت جای ده و خون ام را چونان رودخانه ای عظیم گسترده کن. خدا ...

با تو که هستم مدام برق چشمانم را می پوشانم! سوال هایم از تو تمامی ندارد. با تو که هستم کودک می شوم. مدام چرا و چگونه می بافم و در انتظار حرکت لب های د ...

چه احساس زیبایی است! وقتی تو را شباهنگام میان بازوان ام حس می کنم ای عشق من، و این چنین سردرگمی ام را به سان توری درهم پیچیده از هم باز می کنم، قلبت م ...

عشق بلند بالای من، دستانت آشتی است و دوستانی که یاری می دهند تا دشمنی از یاد برده شود. پیشانی ات آیینه ای بلند است، تابناک و بلند، که خواهران هفتگانه ...

وقتی که می‌رفتی، بهار بود. تابستان که نیامدی؛ پاییز شد؛ پاییز که برنگشتی، پاییز ماند. زمستان که نیایی، پاییز می‌ماند. تو را به دل پاییزی ات ، فصلها را ...

این همه پیچ، این همه گذر، این همه چراغ، این همه علامت. و همچنان استواری به وفادار ماندن به راهم، خودم، هدفم و به تو. وفائی که مرا و تو را به سوی هدف، ...

در راه دیروز به فردا زیر درختی فرود می‌آیم؛ بر سایه‌اش برای لحظه‌ای کوتاه از زندگی‌ام؛ اندیشه‌کنان به راهِ خویش، اندیشه‌کنان به مقصدِ خویش، اندیشه‌کنا ...

صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت، بگو از من به دلدارم تو را من دوست میدارم. ولی افسوس و صد افسوس، ز ابر تیره برقی جست که قاصد را میان ره بسوزانید ...

هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب، به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب. در این پیاله ندانم چه ریختی پیداست، که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب. فرش ...

برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلمات مان ببیند. گوشی، که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود. برای تو و خویش، روحی، ...

من و تو یعنی ما! یعنی یک عهد، ماندن کنار هم تا آخرین نفسهایمان، من و تو یعنی همسفر! سفر بی پایان زندگی! من و تو یعنی هم نفس! زنده ماندن برای عطر نفسها ...

صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت، بگو از من به دلدارم تو را من دوست میدارم. ولی افسوس و صد افسوس، ز ابر تیره برقی جست که قاصد را میان ره بسوزانید ...

عشق ما دهکده یی ست که هرگز به خواب نمی رود، نه به شبان و نه به روز، و جنبش و شور حیات، یک دم در آن فرو نمی نشیند. هنگام آن است که دندان های تو را در ب ...