تعداد  ۳۳۹  جستجو در  ۰.۰۷  ثانیه برای   ماشین، موتور و هواپیما  

دوست دارم تا آخرین باقیمانده ی جانم تو را عاشق کنم، زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده، زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده، زندگی من در همین از ت ...

حرف های زیادی بلد نیستم، من تنها چشمان تو را دیدم و گوشه ای از لبخندت که حرف هایم را دزدید، از عشق چیزی نمی دانم اما دوستت دارم کودکانه تر از آنچه فکر ...

پیش از آن‌که واپسین نفس را برآرم، پیش از آن‌که پرده فرو افتد، پیش از پژمردن آخرین گل، برآنم که زندگی کنم. برآنم که عشق بورزم. برآنم که، باشم. در این ج ...

برای تو عشقم! برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست، برای تویی که قلبم منزلگه عشق توست، برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست، برای تویی که تما ...

گاه آرزو می‌کنم: ای‌کاش برای تو پرتو آفتاب باشم، تا دست‌هایت را گرم کند؛ اشک‌هایت را بخشکاند؛ و خنده را به لبانت باز آرد. پرتو خورشیدی که اعماق تاریک ...

« دوستت دارم » را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام! این گل سرخ من است. دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه دشمن، که فشانی بر دوست، راز ...

عشق آسمانی ی من با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاک می گذارم و خداوند را شکر می کنم که ما را با یکدیگر آشنا کرد. آرزو می کنم در ل ...

وقتی تو نیستی، شادی کلام نامفهومی ست و "دوستت می دارم" رازی ست که در میان حنجره ام دق می کند و من چگونه بی تو نگیرد دلم، اینجا که ساعت و آیی ...

پیش از آنکه آخرین نفس را برآرم، پیش از آنکه پرده فرو افتد، پیش از پژمردن آخرین گل، برآنم که زندگی کنم، بر آنم که عشق بورزم، برآنم که باشم . در این جها ...

اینجا و اکنون، در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام برای دیدن روی یار دیرینه به هنگامه ی اکنون و حالا. حال این دقایق من و تو میبایست تغییر کند تا به سوی ...

در این شبانگاهان یاس و ناامیدی به دنبال کورسوی زیبایی از روشنایی میگردم. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است ، تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی ...

همواره عشق بی خبر از راه می رسد، چونان مسافری که به ناگاه می رسد. وا می نهم به اشک و به مژگان تدارکش، چون وقت آب و جاروی این راه می رسد. هنگام وصل ماس ...

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست، آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست. در من طلوع آبی آن چشم روشن، یاد آور صبح خیال انگیز دریاست. گل کرده باغی از ستا ...

چنان گرفته تو را بازوان پیچکی ام که گویی از تو جدا نه که با تو من یکی ام. نه آشنایی ام امروزی است با تو همین، که می شناسمت از خوابهای کودکی ام. عروس و ...

حرف های زیادی بلد نیستم، من تنها چشمان تو را دیدم و گوشه ای از لبخندت که حرف هایم را دزدید، از عشق چیزی نمی دانم اما دوستت دارم کودکانه تر از آنچه فکر ...

در ثانیه‌های بودنت می‌مانم. در فصل شکست خوردنت می‌مانم. یک سال نه، ده سال چه فرقی دارد. تا لحظه دل سپردنت می‌مانم و دوستت دارم. همسر با وفایم من برای ...

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست، آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست. در من طلوع آبی آن چشم روشن، یاد آور صبح خیال انگیز دریاست. گل کرده باغی از ستا ...

با قلبی سرشار از شادی و شور خوشبوترین و لطیف ترین گلهای هستی را، همراه با خوش آهنگترین ترانه گیتی، به مناسبت مراسم عروسی مان تقدیم می کنم. بزرگترین جر ...

عشق آسمانی ی من با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاک می گذارم و خداوند را شکر می کنم که ما را با یکدیگر آشنا کرد. آرزو می کنم در ل ...

دستَت را به من بده، دست‌هایِ تو با من آشناست، ای دیریافته با تو سخن می‌گویم، به سانِ ابر که با توفان، به سانِ علف که با صحرا، به سانِ باران که با دریا ...

با قلبی سرشار از شادی و شور خوشبوترین و لطیف ترین گلهای هستی را، همراه با خوش آهنگترین ترانه گیتی، به مناسبت مراسم عروسی مان تقدیم می کنم. بزرگترین جر ...

به پاکی قلبت سوگند بدون طنین زیبای صدایت نمیتوانم زندگی کنم تا دنیا باقی است عاشقانه دوستت دارم. در خالصانه ترین گوشه قلبم آنجا که خبری از تاریکی نیست ...

از شبنم عشق خاکِ آدم گِل شد، صد فتنه و شور در جهان حاصل شد. سر نشتر عشق بر رگ روح زدند، یک‌ قطره فروچکید و نامش دل شد. عشق تنها به چشمان یکدیگر خیره ش ...

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست، آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست. در من طلوع آبی آن چشم روشن، یاد آور صبح خیال انگیز دریاست. گل کرده باغی از ستا ...

گاه و بی‌گاه فرو می‌شوی در چاهِ خاموشی‌ات در ژرفای خشم پرغرورت، و چون بازمی‌گردی نمی‌توانی حتا اندکی از آن‌چه در آن‌جا یافته‌ای با خود بیاوری. عشق من، ...

گاه و بی‌گاه فرو می‌شوی در چاهِ خاموشی‌ات در ژرفای خشم پرغرورت، و چون بازمی‌گردی نمی‌توانی حتا اندکی از آن‌چه در آن‌جا یافته‌ای با خود بیاوری. عشق من، ...

برخیز با من. هیچ کس بیشتر از من نمی خواهد سر به بالشی بگذارد که پلک های تو در آن درهای دنیا را به روی من می بندند . عشق من! ما همدیگر را تشنه یافتیم ...

دستَت را به من بده، دست‌هایِ تو با من آشناست، ای دیریافته با تو سخن می‌گویم، به سانِ ابر که با توفان، به سانِ علف که با صحرا، به سانِ باران که با دریا ...

کلبه ای به دور از هیاهوهای شهر پر رفت و آمد با حضور عزیز ترین فرد زندگی ی آدمی بلاشک برابری می کند با بلندترین آسمان خراش هایی که در آن عشقی موجود نیس ...

مهتاب برف زیبا و سفید را به آرامی نوازش میکند و شبی رویایی و افسونگر را نوید میدهد. در آن شب آرام و سفید، فقط عشق است که جریان دارد و لبهای عاشق و م ...

به پاکی قلبت سوگند بدون طنین زیبای صدایت نمیتوانم زندگی کنم تا دنیا باقی است عاشقانه دوستت دارم. در خالصانه ترین گوشه قلبم آنجا که خبری از تاریکی نیست ...

حضورت، بهشتی‌ست که گریز از جهنم را توجیه می‌کند، دریایی که مرا در خود غرق می‌کند تا از همه‌ی گناهان و دروغ شسته شوم. خاتون من، حتی اگر هزار سال عاشق ت ...

لبانت به ظرافت شعر، شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند که جاندار غار نشین از آن سود می جوید تا به صورت انسان درآید. و گونه هایت با دو شیا ...

در این شبانگاهان یاس و ناامیدی به دنبال کورسوی زیبایی از روشنایی میگردم. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است ، تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی ...

حضورت، بهشتی‌ست که گریز از جهنم را توجیه می‌کند، دریایی که مرا در خود غرق می‌کند تا از همه‌ی گناهان و دروغ شسته شوم. خاتون من، حتی اگر هزار سال عاشق ت ...

درخت با جنگل سخن میگوید، علف با صحرا، ستاره با کهکشان، و من با تو سخن میگویم، نامت را به من بگو، دستت را به من بده، حرفت را به من بگو، قلبت را به من ب ...

سکوت آب می تواند خشکی باشد و فریاد عطش؛ سکوت گندم می تواند گرسنه گی باشد و غریو پیروزمند قحط سالی؛ هم چنان که سکوت آفتاب، ظلمات است. اما “سکوت آدمی” ف ...

عشق بلند بالای من، دستانت آشتی است و دوستانی که یاری می دهند تا دشمنی از یاد برده شود. پیشانی ات آیینه ای بلند است، تابناک و بلند، که خواهران هفتگانه ...

لبانت به ظرافت شعر، شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند که جاندار غار نشین از آن سود می جوید تا به صورت انسان درآید. و گونه هایت با دو شیا ...

ای زیبا ی من، همه رؤیاهایم را نیلوفری کرده ای و همه خیال هایم را به بوی عشق آغشته ای، همه جا گرمای خانه و جان و جهان است حضورت. همه جا می بینمت! به در ...

زندگی به امواج دریا ماننده است؛ چیزی به ساحل می‌بَرد و چیزی دیگر می‌شوید. چون به سرکشی افتد، انبوه ماسه‌ها را با خود می‌برد. اما تواند بود که تخته پار ...

در راه دیروز به فردا زیر درختی فرود می‌آیم؛ بر سایه‌اش برای لحظه‌ای کوتاه از زندگی‌ام؛ اندیشه‌کنان به راهِ خویش، اندیشه‌کنان به مقصدِ خویش، اندیشه‌کنا ...

طوفان که فرو نشست، ابرهای پر غریو که پراکند و نخستین پرتو خورشید که باز تابید بر زمین که هنوز از باران خیس است، همه چیز بوی زندگی می‌گیرد. از پس آغازی ...

تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم. تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو، به سان قایق، سرگشته، روی گردابم! تو در کدام ...

« دوستت دارم » را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام! این گل سرخ من است. دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه دشمن، که فشانی بر دوست، راز ...

هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب، به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب. در این پیاله ندانم چه ریختی پیداست، که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب. فرش ...

حقیقت دارد، تو را دوست دارم! در این باران می‌خواستم تو در انتهای خیابان نشسته باشی. من عبور کنم، سلام کنم. لبخند تو را در باران می‌خواستم، می‌خواهم. ت ...